محل تبلیغات شما



 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا

شعار و حرف پر کرده تمام ادعاها را

یکی بخشیده چون حافظ سمرقند و بخارا را

یکی چون صائب تبریز سر و دست و تن ‍پا را

از این سو شهریار داده تمام روح و اجزا را

از آن سو بانو دریایی گرفته حال ماها را

سعادت مند شاعر نیز فقط گفت و نداد هرگز

نه ملک و نه بخارایی،نه روح و نه تن و پا را

ولی من میشناسم کس،که او نه گفت و نه دم زد

بدون حرف عمل کرده ،تمام ادعا ها را

کسی که خانمانش را ،رها از بهر جانان کرد

بدون منتی بخشید ،سر و دست و تن ما را

و او آهسته و آرام برای کشور ایران

فدا کرده به گمنامی ،تمام روح و اجزا را

اگر خواهی بدانی کیست،وجودت از سجود اوست

تمامی خودش را داد ،به ما بخشیده دنیا را

نه گفتش ترک شیرازی ،نه گفتش خال هندویش

و او نامش"سلیمانی"عمل کرد ادعا ها را  

نویسنده: عارف تهرانی

 


امروز آسمان بوی تعفن غم گرفته است

غمگین تعریف سبکی است برای حال من

امروز ،روزی بود که برروی دست آحادی از مردم ایران بالا رفتی

تو همیشه بالا بودی؛ حسابت ازما زمینی ها جدا بود

سال ها بود آرزوی شهادت داشتی

از زمان جنگ تا الان.

از زمان خرازی ها،کاظمی ها تاحتی حججی ها

اما تو قسمتت این بود که سردار دلها شوی

همه مارا با خودت آسمانی کنی

دلهایمان را متوسل به خود کنی

تو قسمتت این بود که پدر،برادر ومدافع همه ما در میدان نبرد باشی

تو تنها خودت نبودی

تو صدای خفته تک تک مردان و جوانان این سرزمین در میدان نبرد بودی

اما حالا.

                                                                                                 

حالا که تکه تکه وجودت بر روی دستان همان جوانانمان بالا میرود

سردارم

بدان و شادتر باش

که عملت ،حرف هایت و قدم های استوارت

فرزندان زیادی را پروران و دلباختگان را تو کرد

تورفتی نا جوانمردانه رفتی ظالمانه رفتی

 سردارم

یا بهتر است تمام توانم راجمع کنم و بگویم

شهید م

امروز نه تنها جوانان بلکه کودکان سرزمینمان هم منتقمان راه تو اند

تو رفتی ولی سلیمانی ها هستند

و هنوز هم بیدارند

تا انتقامی سخت در برابر خون تو بگیرند

و مطمئناً تاریخ وارد حماسه جدیدی خواهد شد

سردار شهادتت مبارک

چه خالصانه ،مخلصانه و عاشقانه شهادت را درآغوش گرفتی


ساعت 7 صبح.

با خودرویی که دنبالم آمده بودند عازم جلسه میشوم .هوا ابریست و نسیم سردی می وزد.

ساعت 7:45صبح.

به مکان جلسه رسیدیم .مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه های مقاومت درسوریه حاضر اند.

ساعت8صبح.
همه باهم صحبت میکنند.

در باز میشود وفرمانده بزرگ جبهه مقامت وارد میشود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوال پرسی می کند .دقایقی به گفت و گوی خودمانی سپری میشود تا اینکه ،حاج قاسم جلسه را رسماً آغاز میکند.

 

 

برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب مراجعه کنید


و


نام کتاب: من زنده ام

نویسنده:معصومه آباد

نمی‌توانی آن را درک کنی. برای یک مرد هم مفهوم اسارت غیر قابل تصور است چه رسد به اینکه این اتفاق را از زبان یک دختر 17 ساله بشنوی! دختری که در روزهای ابتدایی یک نبرد بزرگ اسیر دشمنی شود که به هیچ قانون و اخلاق و اصولی پایبند نیست.من زنده‌ام» روایت دختری 17 ساله است که حالا نماینده مردم تهران در شورای شهر شده است. دختری از دیار آبادان که در خانواده‌ پر جمعیت آباد» به دنیا آمد و نامش را به خاطر نذری که مادربزرگش در هنگام تولدش کرده بود، معصومه» گذاشتند.  
 


برای دانلود اینجا کلیک کنید
 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها